یکى بود، یکى نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود، غیر از یه هرى پاتر که قرار بود بره کلاس هفتم مدرسه جادوگرى هاگوارتز. هرى پیش خانواده دورسلى زندگى مى کرد که خیلى بدجنس بودن، چون همه اش خورش اسفناج به خوردش مى دادند که خدایى خیلى چیز ستمیه و من اصلاً حال نمى کنم. اونم یه روز قاط زد و شیر گاز رو باز کرده و کبریت زد و همه شون رو ترکوند، آخه هنوز اجازه نداشت بیرون از هاگوارتز از جادو استفاده کنه. پلیس هرى پاتر رو گرفت و قرار شد در ملأ عام اعدامش کنن، اما همین که طناب دار رو انداختن گردنش، رون و هرمیون (که اسم اصلى اش هرمیایونیاى است و ما در ترجمه بهش مى گیم هرمیون) سوار یه هیپوگریف سر رسیدن و هیپوگریفه یه گاز زد طناب رو پاره کرد و گرفت به منقارش و همون جور که هرى از گردن آویزون بود تا خود هاگوارتز پرواز کرد. اونجا که رسیدند، خانم پروفسور مک گونگال که مدیر مدرسه شده بود، یه نگاه به جسد هرى انداخت و گفت «خیلى بى شعورین حالا باید یه هنرپیشه دیگه جاى این بیاریم.»
شبش توى تالار مدرسه جشن شروع سال تحصیلى بود و همه کلى شام خوردن، هرى که چهار پنج تا بطرى نوشیدنى عسلى خورده بود، بدجور بهش فشار اومد و دوید دستشویى. وقتى خواست سیفون رو بکشه، توالت فرنگیه بهش گفت «خیلى نامردى که این کار رو با من کردى هرى، من که یه توالت معمولى نیستم...» هرى هم گفت حرف نزن دیگه توالت هم واسه ما زبون درآورده، بعد سیفون رو کشید و رفت.
فرداش بچه ها داشتن تو حیاط مدرسه قدم مى زدن که یهو دو تا دیوانه ساز که سوار یه جاروبرقى چهارسیلندر بودن، تخت گاز اومدن و کیف هرمیون رو زدن و در رفتن. هرى و رون هم پریدن روى جاروهاشون و دنبالشون کردن. ته یه کوچه بن بست یکى از دیوانه سازها پیاده شد و گفت «خودت خواستى هرى پاتر، حالا یه دونه از اون بوسه هاى دیوانه ساز مى کنم تا جونت دربیاد» بعد دهنشو چسبوند به دهن هرى پاتر و یه هورت کشید و غش کرد، آخه خبر نداشت که هرى عضو افتخارى گروه «چ. س. م. خ» شده و هر شیش سال یه بار مسواک مى زنه. اون یکى دیوانه ساز خواست در بره، هول شد شنلش رفت کنار و هرى و رون کف کردن، چون دیدن طرف کسى نیست جز «سیوروس اسنیپ». هرى گفت «اى نامرد تو مادرمو کشتى» اسنیپ گفت «خسته نباشى، لا اقل یه دور جلدهاى قبل رو مى خوندى، ..... ادامه دارد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ